پیوند روی ابرها / نزار قبانی
وقتی سوار تله کابین شدیم و ازروی سرشاخه ها و کوزههای صنوبر و بادبان کشتی ها گذشتیم احساسکردم وارث آسمان شده ام به خودمگفتم، در همین اتاقک شیشه ای که مانند هتلی کوچک است با تو یکی خواهم شد اتاقکیکه روی ابرها غلت می خورد و خداوند،تنها شاهد پیوند مان خواهد بود . ...
نویسنده :
فرگل
17:36
چیدن تو.. از "ابوالقاسم تقوایی"
سیبی هستی آویزان از شاخهای در آسمان باور کن عابد نیستم عاشقی ناگزیرم که چنین دستهایم را به چیدن تو بلند کردهام . ابوالقاسم تقوایی ...
نویسنده :
فرگل
10:14
از "زهرا حیدری"
طاووس هم باشی کارت می انجامد به رنگ و حوض نقاشی دنیا نمی خواهد خودت باشی زهرا حیدری ...
نویسنده :
فرگل
12:0
رویایِ خوش یک زن از "نیکی فیروزکوهی"
در رویایِ خوشیک زن هیچ وقت هیچ مردی نمیرود هیچ عشقی نمیمیرد و احتمالفاصله عبارت عجیبیست که بی هیچرخدادی در طول لحظهای و در عمقبوسه ای محو می شود نیکی فیروزکوهی ...
نویسنده :
فرگل
11:15
فکرِ آمدنِ تو از "نیکی فیروزکوهی"
فکرِ آمدنِ تو فکرِ بیهودهاینیست حتی اگر بازگشتینباشد در سرگردانیِبی انتهای من اگر امیدینباشد تمام اینعشق رو به بطالت میرود همیشه گفتهام اسارت درخاطراتِ کهنه ، شیرین تر از تخریبِ احساس برای رهایی ست نیکی فیروزکوهی ...
نویسنده :
فرگل
14:26
از کتاب "گريز از سرزمين امن" / ريچارد باخ
يك كلمه، يك كلمهرا به خاطر بسپار و ديگر مشكلی نخواهی داشت. كلمه "متفاوت" را به ياد داشتهباش. تو با هر كس ديگر در دنيا فرق داری...! برگرفته ازکتاب "گريز از سرزمين امن" / ريچارد باخ / مترجم: داور آل محمد ...
نویسنده :
فرگل
14:30
عشق از "نیکی فیروزکوهی"
عشق زنی ستکه حواسش به هیچکس نیست گوشوارههایشرا یکی یکی در میآورد سرش را بهیک طرف خم میکند تا شانههایشپر شود از سیاهی موهایش دستش را میبردتا دکمههای لباسش را باز کند عشق مردیست که آخرینپٔک محکمش را به سیگارش میزند و آرام... خیلی آرام زن را درآغوش میکشد درست زمانیکه زن حواسشبه هیچکس نیست نیکی فیروزکوهی ...
نویسنده :
فرگل
22:35
بیا! از "سید علی صالحی"
من از عطرِ آهستهیهوا میفهمم تو باید تازهگیها از اینجا گذشتهباشی. گفتوگویِ مخفیماه وُ پردهپوشیِ آبهم همین را میگویند. دیگر نیازی بهدعای دریا نیست گلدانها را آبدادهام ظرفها را شستهام خانه را رُفت ورو کردهام دنیا خیلی خوباست، بیا! علامتِ خانهبودنِمن همین پنجرهی روبه جنوبِ آفتاب است، تا تو نیایی پرده را نخواهمکشید "سید علی صالحی" ...
نویسنده :
فرگل
19:46
رو به روی من از محمد رضا عبدالملکیان
رو به روی من فقط تو بوده ای از همان نگاه اولین از همان زمان که آفتاب با تو آفتاب شد از همان زمان که کوه استوار آب شد از همان زمان که جستجوی عاشقانه ی مرا نگاه تو جواب شد روبه روی من فقط تو بوده ای از همان اشاره٬ از همان شروع از همان بهانه ای که برگ باغ شد از همان جرقه ای که چلچراغ شد چارسوی من پر است از همان غروب از همان غروب جاده از همان طلوع از همان حضور تا هنوز روبه روی من فقط تو بوده ای من درست رفته ام در تمام طول راه دره های سیب بود و خستگی نبود در تمام طول راه یک پرنده پا به پای من بال می گشود و اوج می گرفت پونه غرق در پیام نورس بهار چشمه غرق در ترانه های تازگی فرصتی عجیب بود شور بود و شبنم و اشاره ...
نویسنده :
فرگل
22:48